تفاوت میان زیستن و زندگی کردن در اصطلاح اشاره به همین دوفضایی بودن انسان دارد. انسان علاوه بر زیستن می خواهد زندگی کند و از آن فراتر می توان گفت که انسان تنها می خواهد زندگی کند و زندگی انسانی زیستن در عالم معانی و نشانه هاست. در این صورت حتی اشیای مادی در پیرامون انسان نیز به چیزهایی که تنها به کار رفع حوائج زیستی می آیند فروکاسته نخواهند شد بلکه مبدل به نشانه و به تعبیر قرآنی آن ” آیت ” می شوند.

 

به این تعبیر زندگی یا زیست فرهنگی چیزی جدای از زیست مادی نیست بلکه زیست فرهنگی عنایت به ارزش های نشانه ای زیست مادی است. به بیان رساتر زیست فرهنگی باطن زندگی مادی است. با این حساب می توان متوجه اشتباهی شد که فرهنگ را بخشی مجزا از سایر بخش های زندگی تلقی می کند. فرهنگ بخشی مجزا از سایر ابعاد اقتصادی؛ اجتماعی و سیاسی و در عرض چیزهای دیگر نیست. فرهنگ روحی است که در هر کدام از مناسبات انسانی جریان دارد. فرهنگ؛ بخش نیست؛ فرهنگ؛ بعد (به ضم ب) است. هر پدیداری بعدی فرهنگی دارد.

 

این رویکرد به فرهنگ است که می تواند اهمیت تأکید رهبر انقلاب بر ” پیوست فرهنگی ” را عیان کند. آنچه از عبارت پیوست فرهنگی بر می آید گرچه به نظر تا حدی در خود فروکاست فرهنگ را به همراه دارد و آن را به ضمیمه ای در حاشیه سایر اقدامات و تصمیمات قرار می دهد ولی به عنوان اولین قدم برای عنایت به ابعاد فرهنگی طرح ها، برنامه های مدیریتی است. در واقع مدیریت کشور به قدری از فرهنگ غفلت کرده است که در قدم اول بایستی امری بدیهی به نام پیوست فرهنگی را بدان یادآوری نمود. قدم بعد از پیوست فرهنگی، توجه به ” بعد فرهنگی ” است. به این معنا که متوجه شویم فرهنگ صرفاً امری ضمیمه ای نیست و هر پدیداری را می بایست از بعد فرهنگی نیز مورد تحلیل قرار داد. تلقی ” فرهنگ به مثابه روح ” مرحله دیگری است که از تلقی فرهنگ به مثابه ” بعد ( به ضم ب ) ” یک قدم به پیش می رود . تصمیم گیری و مدیریت بدون لحاظ ابعاد فرهنگی خصلت بارز تکنوکراسی است. توسعه بدون لحاظ کردن تأثیراتی که بر فرهنگ و اخلاقیات جامعه می گذارد عوارض غیر قابل شمارشی پدید می آورد و حل آن را به بخش فرهنگ وا می گذارد. همین نوع نگاه است که مدام برای حل معضلات فرهنگی دستگاه هایی که مسئولیت مستقیم در فرهنگ دارند را مورد خطاب قرار می دهد. غافل از اینکه راه حل مشکلات فرهنگی را باید در همان نقطه ای جست که آغاز شده اند. نگاه فعلی به فرهنگ نگاهی کلینیکی است. نگاه کلینیکی، فرهنگ را بخشی مجزا تلقی می کند که وظیفه دارد نقش آموزش، پیشگیری و درمان امور، مسائل و مشکلات فرهنگی را بدان حواله نمود.