آنگاه که مرگ را ختم و معاد را وهم و خود را حتم یافتی قرآن بخوان.
آنگاه که غرور وجودت را فرا گرفت و تفاخر و شعورت را و ذلت خویش را عزت یافتی و نخوت خویش را همت، قرآن بخوان
آنگاه که از درستی گسستی و بر مرکب سستی نشستی و به پستی پیوستی و در منجلاب تباهی رهایی را خواستی، قرآن بخوان.
آنگاه که نسیان گریبانت را گرفت و عصیان دامنت را و معصیت خویش را معصومیت پنداشتی، قرآن بخوان.
آنگاه که در دل سیاه شب و در اعماق تاریک ظلمات در جستجوی نور و روشنی، شمع وجودت از شور و التهاب می سوزد و در آرزوی صبح و سپیدی، افق را به امید نظاره می نگری تا شاید طلوع فجر را در نیمه شب شب تماشا کنی، قرآن را باز کن تا در فلق برگهایش، در افق اندیشهات فجر را ببینی. قرآن بخوان.