شبکه خبری خلیج همیشه فارس

این شبکه خبری در راستای نشر اخبار و مطالب نو برای ارتقاء بصیرت کاربران در فضای مجازی فعالیت می نماید

شبکه خبری خلیج همیشه فارس

این شبکه خبری در راستای نشر اخبار و مطالب نو برای ارتقاء بصیرت کاربران در فضای مجازی فعالیت می نماید

گریه گرگ مرگ است!!

درست نیست از گریه کسی خنده‌ات بگیرد ولی بعضی وقت‌ها دست خود آدم نیست.
  به دنبال تیراندازی مرگبار در مدرسه ابتدایی نیوتان که آمریکا را تکان داد، باراک اوباما رییس جمهور این کشورعصر جمعه به وقت محلی با چشمانی گریان بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و قول داد که اقدامی بنیادین برای پایان دادن به تراژدی سلسله تیراندازی های مرگبار آمریکا انجام دهد.
درست نیست از گریه کسی خنده‌ات بگیرد ولی بعضی وقت‌ها دست خود آدم نیست.

از گریه اوباما خنده ام گرفت. شاید نیاز به توضیح نباشد ولی حماقت بسیاری از مردم دنیا نه برای حضور در ترکیه و ترس از ویران شدن زمین بلکه از دروغ گویی های واضح و آشکار سردمدارانشان و اینکه آن‌ها را مثل مترسک هایی درست کنند که آدم بودنشان را فقط کلاغ ها باور دارند.

اشک اوباما بوی باروت می‌دهد…

در حالی که به دست همین آدم با احساس(!) اطفال بی دفاع فلسطینی قتل و عام می شوند چگونه مردم دنیا این اشک را باور می‌کنند؟ وقتی اسرائیلی‌ها به کودکانشان آموزش کشتن کودکان فلسطینی‌ را می‌دهند، وقتی که در جریان جنگ رژیم صهیونیستی علیه لبنان، کودکان اسرائیلی "نامه‌های مرگ” برای کودکان لبنانی بر روی موشک‌های ارتش رژیم صهیونیستی ارسال می‌‌کردند، چگونه اشک تمساح اوباما را باور می‌کنند؟


عده‌ای از دوستان از هجوم مردم به منطقه‌ای در ترکیه را از حماقت‌هایی مردم جهان می‌دانستند. ولی باور کردنی است؛ وقتی گریه اوباما باور می‌شود چرا خبر نابودی زمین در شب یلدا باور نشود؟!

معلوم است نظیره هژمونی و سلطه رسانه‌ها کار خود را کرده است. تقریبا مردم دنیا دچار یک هیپنوتیزم عمومی شده‌اند. عقل و درک و فهم آنها دیجیتال شده و هرآنچه که رسانه بیان می‌کنند باور دارند؛« آنچه را که می‌دانم همان چیزی است که در روزنامه‌ها می‌خوانم!» کسی نیست به او بگوید: تو که ادعای حکومت بر کل جهان را داری، چرا به فکر کودکان فلسطینی نیستی؟

گریه‌ی گرگ مرگ است؛ او گریه می‌کند و کودکان فلسطینی قتل عام می‌شوند!

منبع:وبلاگ نان و آب

نظرات 1 + ارسال نظر
سلحشوران اریا چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ق.ظ http://rezafazli90.com

پادشاهی پس از اینکه بیمار شد گفت: «نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند».
تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور می شود شاه را معالجه کرد، اما هیچ یک ندانست.
تنها یکی از مردان دانا گفت: که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند.
اگر یک آدم خوشبخت را پیدا کنید، پیراهنش را بردارید و تن شاه کنید، شاه معالجه می شود.شاه پیک هایش را برای پیدا کردن یک آدم خوشبخت فرستاد.
آن ها در سرتاسر مملکت سفر کردند ولی نتوانستند آدم خوشبختی پیدا کنند.
حتی یک نفر پیدا نشد که کاملا راضی باشد. آن که ثروت داشت، بیمار بود. آن که سالم بود در فقر دست و پا می زد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند.خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند.آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد می شد که شنید یک نفر دارد چیزهایی می گوید.
« شکر خدا که کارم را تمام کرده ام. سیر و پر غذا خورده ام و می توانم دراز بکشم و بخوابم! چه چیز دیگری می توانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد که پیراهن مرد را بگیرند و پیش شاه بیاورند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیک ها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!!.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد