شبکه خبری خلیج همیشه فارس

این شبکه خبری در راستای نشر اخبار و مطالب نو برای ارتقاء بصیرت کاربران در فضای مجازی فعالیت می نماید

شبکه خبری خلیج همیشه فارس

این شبکه خبری در راستای نشر اخبار و مطالب نو برای ارتقاء بصیرت کاربران در فضای مجازی فعالیت می نماید

آهای حواسمان به فرمایشات آقا مون باشه

 

آهای حواسمان به فرمایشات آقا مون باشه، که حواسش به فرمایشات مولایمان امام زمان (عج) است.

دو دوست

روزی روزِگآری 2 تآ دوستــــ عآشق تَصمیم گرفتَند کهـــ برسَند به خـــــــــدآ؛

یٍکی رَفتـــــ مَکٍه،یٍکی رَفتـــــــ فَکهـــ......!

حاجی وَقتی از مَکٍه بَرگَشتــــــــ؛

روی دیوار عَکس دوستشو دید،

بالای عَکســـــــ نٍوٍشته بود:

"شَهیـــــــــــــد نَظَر میکنَد بٍه وَجهــ الله"

238024-3a417a53e196d3ce9a844c807b11b428-org.jpg


~~>دٍلَمـــ بَدجور هَوآی جنوبـــــــ و مَنآطٍق جَنگی رو کَرده :(

ایشاالله 2بارهٍ قسمَت شٍهــــ :(

خُدایآ دَلَمـ رآ که نَه تمــآمـِ زندگیمـ رآ به تو میسپـآرَمـ :(

20120725903.jpg

داستان فوق العاده در مورد عشق

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»
آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»
عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»
زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»
زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»
فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»
مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»
پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! »

آری… با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید

مشاعره ای زیبا بین خورشید و ماه

امام:
من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

رهبری:
تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی؟
تو طبیب همه ای، از چه تو بیمار شدی؟
امام:
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بردم
همچو منصور خریدار سرِ دار شدم

رهبری:
تو که فارغ شده بودی زِ همه کون و مکان
دار منصور بریدی همه تن دار شدی

امام:
غم دلدار فکنده است به جانم شررى
که به جان آمدم و شهره بازار شدم

رهبری:
عشق معشوق و غم دوست بزد بر تو شرر
ای که در قول و عمل شهره بازار شدی

امام:
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز
که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

رهبری:
مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی
وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

امام:
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم
خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم

رهبری:
خرقه پیر خراباتی ما سیره توست
امت از گفته دُر بار تو هشیار شدی

امام:
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد
از دم رند مى‏آلوده مددکار شدم

رهبری:
واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی
دم عیسی مسیح از تو پدیدار شدی

امام:
بگذارید که از بتکده یادى بکنم
من که با دستِ بت میکده، بیدار شدم

رهبری:
یادی از ما بنما ای شده آسوده ز غم
ببریدی ز همه خلق و به حق یار شدی